قدرت

ساخت وبلاگ
دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروباز سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروببیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدماز خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...دستی که ساحلم نشده بند را بریدتن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروبتا نسل های بعد خبردار می شونداز درد من که می کشدش تا ابد غروباز سر گذشت ... موعد ویران شدن رسیددریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...الهام ملک محمدی قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 16:57

دمی بر دار از گنجه ژلوفن های بی خود رابریز از ذهن خود بیرون مسکن های بی خود را عوض کن وضع این سلول تاریک دلم را یا بگیر از پوستین جسم من ،ژن های بی خود رازبان من نمی چرخد بگویم دوستت دارمخدا لعنت کند اینگونه من من های بی خود را تویی که معبد متروکه ای از عشق می سازی بران از این پرستشگاه ؛ کاهن های بی خود را مرا که بت پرست چشم تو هستم نگاهم داربران از دور این خمخانه مومن های بی خود راهدر دادست عمرم را شبیه ساعتی ، چشمتمکن اینرو و آن رو شیشه ی شن های بی خود را مزن طعنه به ریشم رنگ و روی شاد یک عده حسابی سرخوش و بی عار هم سن های بی خود را مزن لبخند بر این درد مزمن بیش از این ، بس کنکه ظاهر ساز خواهد کرد باطن های بی خود را نگاهم می کنی چشمان مستت شوکرانش را تعارف می کند...این غیر ممکن های بی خود راسید مهدی نژادهاشمی قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 16:57

--------در نگاهم ، شهاب سنگ غمت به قرار و مدار دلبسته بار بسیار می کشد بردوشواگنی به فرار دلبستهروح عین القضات ، یا حلاج بر سر چوب دار دلبسته مستی از سر نمی پرد که لبم به همین زهر مار دلبسته مثل تیری رها شده ، روحمبه شکاری نزار دلبسته که دلم مور مور خواهد شد مثل موری به کار دلبسته مثل یک گله ی فراری از هی هی بی قرار چوپانمدر سرم بمب ساعتی رفته که من از زندگی گریزانم رود هایی که می رود تا توبستری که اسیر بارانم با نگاهی عجیب خواهی کردگوشه ی صحنه تیر بارانم گوسفندی فراری از همه در وسط جشن عید قربانم آخرین مفلسی که در دنیا...هرچه کوشید مایه دار نشد چکشی که به میخ می کوبید روی سنگ و گلایه دار نشد آدمی که نبود جز روحی روح مردی که سایه دار نشد شعر تلخی که هر چه می کوشید شاعرش ، شعر لایه دار نشد مار بیرون زده که نیشش بانوشخندت کنایه دار نشد زندگی من و تو که زیر چوبه ی دار پایه دار نشد برف ما را کسی از این بامی که ترک خورده است بی تو ، نرفت بخت هایی که نابجا بودند فال هایی که بی هوا بودندخره هایی که بی خدا بودند گره هایی که ناخدا بودند مثل یک گل رسیده تا سرما مثل یک گل میان برف ، شکفت وقت بی جا گلایه کردن نیستاز کسی که فروخت ما را مفتکرگدن های دشت بسیارند کرگدن های شهر پوست کلفتلاک پشتی ست سر به لاک خودشیا پلنگی ست سینه چاک خودشآب پاشیده دست پاک خودشزده باران به روی خاک خودشروح بی خانمان بوفی کور سگ ولگرد آرزویی دوروارث تخت پادشاهی کوردل گلخانه ای به دور از نور سمت یک لقمه نان پیاده شدمزندگی باغمت فریبم دادگفت، باید بزرگ تر بشوی توی این شهر گرگ تر بشویدامنت را به باد داد و از این جاذبه، بی قرار ، سیبم داد از کسی که شبیه ویرانه است یا نشانئ تاج و تخت نگیریا به موهای خود گره نندازس قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 15:12

شعری از محمد شریفنویسنده : محمد شریفتاریخ ارسال :‌ 3 تیر 01بخش : قوالب کلاسیکگفتی «أرنی» رفت دلش صاحبِ خانهرفتی به تماشای خداوند، شبانهمرگ از تو فراری شد و بی‌واهمه رفتییک عمر تو با مرگ خودت شانه به شانهتو فارغی از قیدِ زمان‌ها و مکان‌هادنبال تو یک عمر دویده‌ست زمانهجَلد تو شدیم‌ ای قفست اوجِ رهاییجَلد تو شدند آدمیان دانه به دانهتا نام تو آمد همۀ شعله نژاداناز داغ تو گفتند زبانه به زبانهشیری تو و از غرش تو طائفۀ ترسگشتند پیِ گم‌شدنی لانه به لانهآن قدر پُر از نام تو شد قصۀ تاریختا نَقلِ تو شد نُقلِ همه دانه به دانه قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 15:12

دبیرخانه پنجمین دوره جایزه ادبی الوند'>الوند اسامی نامزدهای جایزه را اعلام کرد.به گزارش ایمنا، دبیرخانه پنجمین دوره جایزه ادبی «الوند» (کتاب'>کتاب سال الوند) اسامی آثار راه یافته به مرحله نهایی داوری برای دریافت تندیس «کتاب سال» و کتاب به انتخاب «انجمن علمی نقد ادبی ایران» را معرفی کرد.هیئت داوران پنجمین دوره این جایزه ادبی، در گام نخست، با بررسی مجموعه اشعار ارسالی به دبیرخانه، ۱۶ عنوان کتاب را جهت داوری نهایی این دوره از جایزه معرفی کرد، از میان این آثار دو کتاب در دو بخش برگزیده جایزه خواهند شد.عنوان کتاب‌ها به ترتیب حروف الفبا شامل «آواضح» سروده احمد آوازه، «به رنگ صدا» سروده نیلوفر بختیاری، «تردستی‌های یک ابر» اثرعبدالحسین انصاری، «جای خالی‌ات را با کلمات پر می‌کنم» به قلم زهرا محمودی، «جاده‌ی گرگ‌ها» سروده احمد میرقیصری، «چشم‌هایت سلامت» از مریم جلالی، «در جریان‌سازی حروف باران» سروده شهرام فروغی‌مهر، «دریا، غروب، نم‌نم باران» از فردوس اعظم، «دست چپم از من جوان‌تر است» سروده هاله زارع نی‌ریزی، «ذکر نام نزدیک تو» به قلم حمیدرضا شکارسری، «ردپای غزل» سروده سیدمهدی نژادهاشمی، «زغال اخته» نوشته محبوب طالبی، «ضرب شوق» سروده حامد طباطبایی، «گندمی‌های روشن موهات» اثر مریم کاظمی، «وقت کبود» سروده سیدمحمد تولیت و «ویار زیتون» نوشته صابر سعدی‌پور است.کتاب سال شعر الوند در دو بخش «کتاب سال» و کتاب به انتخاب «انجمن علمی نقد ادبی ایران» برای پنجمین سال پیاپی کتاب‌های برگزیده را معرفی خواهد کرد.برای دریافت کتاب غزل معاصر "موریانگی" با شماره 09037460344 تماس بگیرید نمایشگاه کتاب تهران شبستان راهروی 3 غرفه 9 انتشارات آنان قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 38 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 22:55

لبهای ما را دوخته بر روی هم یک چرخ خیاطیخیری نخواهی دید از یک مشت آدم های اسقاطیاز من نصیحت که نشو با هرکسی در زندگی قاطیاز روبرو خنجر به قلبت می زنند این جمع افراطیعبرت بگیر از آنکه از پشت خودش خنجر در آوردهپشت حصار کاغذی ات غیر ِ خشم منجنیقی نیستچشمان خود را باز کن دوروبرت حتی رفیقی نیستنزدیک گردن غیر مشق دوستانت هیچ تیغی نیستآنکه سرش در لاک خود رفته است آخر جوجه تیغی نیستدر لاک خود هرکس نرفته از فجایع سر در آوردهبیرون بکش یک روز غم های مرا از عمق این سینهمن دوستت دارم ولی کو دوستی با شخص بی کینهباید بگیری از تمام دوستانت سوئ پیشینهما را اگر چه سالها کردند دور از هم قرنطینهاز عمق این مرداب، دل ، یک شاخه نیلوفر درآوردهدارد یکی آمار ما را می دهد انگار با بی سیممارا به جرم عشق بر دیوار خواهد کشت بی ترحیمگرچه من و تو از جهان عشق چون آوار می ترسیمیک روز می میرم در آغوش هم محکم بدور از بیمباید فراری بود از این غده ی خوش خیم یا بدخیمهر چند با این فکر آدم نیست بال و پر در آوردهجز مارهای دست پرورده میان آستینت نیستچایی که آوردی برایم مثل چای دارچینت نیستغیر از امیری رگ زده در کنج این حمام فینت نیستمن دوستت دارم ولی شرمنده ام که تو یقینت نیستاین ماجرا اصلا به نفع اقتضای کفر و دینت نیستشکت دمار از روزگار بی پدر مادر در آوردهدنیای ما محصول گنگ و مبهمی از فلسفه چینی ستدنیای ما محصول تحت سلطه ی دنیای ماشینی ستچایت حسابی یخ زده اصلا حواست نیست در سینی ستطوری به من زل می زنی انگار که عاشق شدن مفهوم بد بینی ستچشمان توبا این همه این شعله را از زیر خاکستر در آوردهچشمان تو هر چند مثل آسمان ِ شب چراغانی ستاز چاله بیرون رفتن و افتادن در چاه ظلمانی ستامشب به لطف چشم هایت هیچکس در شهر تنها نیستدنی قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 21:03

روب بودکسی مثل من تشنج داشتمسیر خانه به کفشش درازتر می‌شدکسی از آنور گوشی دوید تا برسدکه زیر پاش گسل داشت بازتر می‌شدغروب بود صدای تو بود، توی زمانکه در قبیله ی من رسم شکل ها مُد بودو در قبیله ی من دود ها صدا دارندکه در قبیله ی من رسم عشق نا شُد بوددر انعکاس خودم روی درب کابینتزنی که صورتکش روی جسم براقی ستبه دست و پاش گره خورده موی فرداریسرش رها شده از او شبیه یک یاغی ستبه شب اجازه ی تاریک تر شدن می دادبه لطف سیلی محکم کبود تر می شدصفی که بسته به پایش قدم زدن ها راکه پشت هر در بسته نبود تر میشدو گوش خانه پر از حرف های او بود وکنار کتری در حال جوش قُل می‌زددو پاش روی شن و ماسه های ساحل ماندو داشت از خود خانه به کیش پل می‌زدکسی قدم زده آنجا کنار یک ماهیدر آب های خلیج بنفش و لیموییبغل گرفتن جغدی دو کوچه آنورترکه مانده در سبد آخر اتو شوییو فکر برج بلندی درون لی لی پوتکه پله هاش به سمت غروب راه افتادبه فکر ماهی کوچک به روی انگشتشکه توی تنگ به سمت جنوب راه افتاد قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 68 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 15:54

افسرده بودن، غصه خوردن، خودکشی کردنیک صبح خوابالود بهمن خودکشی کردنبی حال افتادن میان خلسه ای شیرینپشت بخاری های روشن خودکشی کردنطی کردن سیر تکامل توی یک مصراع :"دختر" به دنیا آمدن، "زن" خودکشی کردنپایان زیبا داشتن، در اوج خوشبختی-لای روبان و تور و دامن خودکشی کردناز رنگ و روی زرد این آیینه ترسیدنهر روز با یک قرص آهن خودکشی کردنبحران معنا داشتن، بحران استقلال!وابسته ی مردی..... نه! شخصا خودکشی کردن!... سختش نکن دختر! ببین، کاری ندارد که!در شعرهای ساده ی من، خودکشی کردن قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 88 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 15:54

تو نداری اشتیاقی را به ماندن هیچ وقت ...اهل رفتن هستی و مانند تو ! ، من ، هیچ وقت ...مطمئن هستم سرت گرم است جای دیگریغم نمی آید به دیدار تو ، حتما ، هیچ وقتعاید ِمن کاش کوری می شد از اعجاز توتا نمی دیدم تو را در جمع دشمن هیچ وقتشاه دزدی برده ای دل را شبیه تو یکی !می برد مال کسی را روز روشن هیچ وقتنیست لاف عاشقی بر تو قدغن هیچ وقتدامنت رقصیده با سر های بی تن هیچ وقت !آنکه خنجر را فرو کرده میان سینه اممی زند آیا به دست خویش سوزن هیچ وقترفتنت چیز عجیبی نیست ، چون مرگی ست که ...نیست چیزی بیشتر از آن ، مبرهن هیچ وقتمقصد بعدی من مرگ است با سوت قطار...مرگ را گمراه کرده راه آهن، هیچ وقتقصد آزار مرا داری که از این جان ِ منتو نمی گویی چه می خواهی ؟! دقیقا هیچ وقت ...#سید_مهدی_نژاد_هاشمی#غزل_دلتنگی#غزل_معاصر#غزل_فارسی#متفاوت#غزل قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 125 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 15:54

مثل یک پروانه پشت شیشه پرپر میزنمدر خودم محبوسم و با مشت بر در میزنممانده ام در حسرت پرواز و محض دلخوشیروی کتفم  نقشی از بال کبوتر میزنمگاه گاه از فرط دلتنگی به یاد دوستانشانه هایم را خودم از پشت خنجر میزنمباز هم با دیگران میگویم از احساس خودباز هم با اره ها حرف از صنوبر میزنم«یاری اندر کس نمیبینم» ولی خواهید دیدمیرسد روزی که تنهایی به لشکر میزنمدور اگر این بار دست ما بیافتد شک نکن!میبرم  پیمانه را بالای منبر میزنمآمدی تا دهن پنجره ها وا بشودشهر با دیدن تو غرق تماشا بشودشانه و باد حسودند مبادا یک شبگره روسری ات پیش کسی وا بشودرو به آیینه در آغوش منی ، میترسمسرِ تو بین من و آینه دعوا بشودنه ، روا نیست که از پیرهن حسن شماقسمت پاره ی آن سهم زلیخا بشوداین غزل با تو قرار است به پایان برسدآخرین قافیه حیف است که تنها بشوداین دو روز مانده را با کفشدوزکها برقصبا کلاغان دوست باش و با مترسکها برقصصحنه های خیمه شب بازی است این دنیا ، بخندای مبارک پیش چشم نامبارکها برقصهیچکس هرگز نمیفهمد چه دردی میکشیبا نقاب خنده روی بغض دلقکها ، برقصدیده بان ! دیشب حنابندان معشوق تو بوددیده بانی را رها کن ، روی برجکها برقصزندگی توفان سختیهاست اما چاره چیست؟در دل طوفان شبیه بادبادکها برقصقد بکش از لابه لای بوته ها بیرون بیاسرو باش و در میان چنگ  پیچکها برقصشب به زودی میرود ، مرغ سحر ! بیدار باشنت به نت با جیر جیر جیرجیرکها برقصبسوز ای دل بسوز و داغداری را تحمل کنکمی طاقت بیاور  بیقراری را تحمل کنشبیه برکه ای غمگین که از دریا جداماندهعذاب طعنه های رود جاری را تحمل کنمرا بیرون بکش از لای تقویمی که یخ بستهزمستان در زمستان بی بهاری را تحمل کناگرچه قایقت بازیچه دستان توفان شد قدرت...ادامه مطلب
ما را در سایت قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gazalgolghin بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 17:03